۱۳۸۹ آذر ۲, سه‌شنبه

سرزمین توران کجاست؟


دانش نامه مزدیسنا – جهانگیر اوشیدری

توران یا تورین، به سرزمینی گفته می شود که فریدون به بزرگترین پسر خود تور(تورج) داد. آن سرزمین را ناحیه ی ترک و خزر و چین و ماچین را شامل می شد.

دگر تور را داد توران زمین و را که سالار ترکان و چین

مارکوآرت، دانشمند آلمانی در این باره می نویسد: خاک توران به مملکت خوارزم که در اوستا و کتب پهلوی آریاویج نامیده شده متصل بوده و از مشرق جیحون به دریاچه ی آرال امتداد داشته است.

تورانیان آریائی نژاد بوده اند وتنها از لحاظ تمدن در سطح پایین تری از ایرانیان قرار داشتند. چرا که ایرانیان به شهرنشینی و کشاورزی و زراعت روی آورده بودند درحالیکه تورانیان بیابان نورد و چادرنشین باقی مانده بودند و هر از چندگاهی به ایرانیان هجوم می آورده اند. رشد تمدن در ایران چنان شد که کم کم تورانیان را بیگانه دانستند و آنها را بر خود ننگ به حساب می آوردند و بر همین اساس همواره جنگ و ستیز بین این دو برقرار بود.

اسامی گروههایی از نام آوران تورانی در اوستا( به ویژه ....)و هم چنین در کتاب حکیم توس آورده شده است. در برخی از نواحی این سرزمین افرادی به آیین زرتشت گرویدند به گونه ای که در گاتها، از .... تورانی نام برده شده است.

سرزمین توران را از جنوب به تخارستان و کوههای .... می دانند. تخارستان یا طخارستان ناحیه ی تاریخی بر مسیر علیای آمودریا که از مردم قدیم آن، تخارها، نام گرفته شده است. تخارها را برخی از مردم سکاها دانسته اند در تور...(جایی است در ترکستان شرقی جین که در خرابه های آن بسیاری از نوشته ها به زبان پهلوی راجع به دین مانی پیدا شده است.) به دست آمده است. نام تخارستان در شاهنامه و فرهنگ قدیم ایران آمده که در شمال بلخ و غرب آمودریا و بدخشان قرار داشته است. بعد از مرگ یزدگرد سوم ساسانی(438م) ....،تخارستان را گرفتند.بعدها تخارستان جزء مملکت غوریان گردید. ظاهرا از قرن هفتم میلادی استعمال کلمه ی تخارستان به عنوان نام ناحیه متروک شده است.

سرزمین توران از شمال به بلاد خوارزم و دشت ... و از جانب مغرب به دریای جرجان و خراسان و از مشرق به سرزمین ترکستان و مغولستان محدود بوده است. این سرزمین بعد از استیلای اعراب به ماوراء النهر موسوم شد.



توران کجاست؟ / علامه دهخدا

نام ترکستان است و بعضي از خراسان و آن از مشرق است . (لغت فرس اسدي چ اقبال ص 367).ولايت ماوراءالنهر است. (فرهنگ جهانگيري ). ملک ماوراالنهر، منسوب به تور. (فرهنگ رشيدي). نام ولايتي است بر آن طرف آب آموي ; يعني ماوراءالنهر. (برهان ). چون اين ملک را فريدون به تور، پسر بزرگ خود داده بود به توران موسوم شد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگيري). ملکي است معروف ، منسوب به تور که پسر فريدون بود. (غياث اللغات ) (آنندراج). جميع بلاد ماوراءالنهر. (منتهي الارب) (ناظم الاطباء). کلمه توران ، نام سرزمين تورانيان است ، در پهلوي توران مرکب از «تور» + «آن» (پسوند نسبت و مکان). سرزمين توران به ايران ويج يا مملکت خوارزم متصل بوده ، از طرف مشرق تا درياچه آرال - که جغرافي نويسان قرون وسطي آن را درياچه خوارزم نيز ناميده اند - امتداد داشته است. جنگهاي ايرانيان و تورانيان بخش مهم داستانهاي ملي ما را تشکيل ميدهد. پادشاه توران ، افراسياب (در اوستا فرنره سينه( ، با پادشاهان پيشدادي و پس از آن با پادشاهان کياني در زد وخورد بوده است. در اوستا از اين جنگ ياد شده و غيرمستقيم حدود خاک توران تعيين شده است . بطلميوس جغرافيانويس يوناني قرن دوم ميلادي تور را ناحيه خوارزم دانسته. خوارزمي (نيمه دوم قرن چهارم هجري) در مفاتيح العلوم ص 114 مي نويسد: مرز توران معمولاً نزد ايرانيان ممالک مجاور جيحون است. در شاهنامه توران مملکت ترکان و چينيان است که بواسطه جيحون از ايران جدا مي شود. در کتب ايراني و عرب قرون وسطي تمايل مخصوص به اطلاق توران به سرزمين ماوراءالنهر مشاهده مي شود. نزد خاورشناسان ، تورانيان طوايفي بودند در دشتهاي روسيه و مستملکات آسيايي روس حاليه ، يا طوايف چادرنشيني که از درياي قفقاز تا رود سيحون (سيردريا) پراکنده بودند. از اوستا و کتب ديني پهلوي و داستانهاي ملي و اقوال مورخان قديم برمي آيدکه ايرانيان و تورانيان از يک نژاد بوده اند منتهي ايرانيان زودتر شهرنشين و متمدن شدند و تورانيان به همان وضع بيابان نوردي و چادرنشيني باقي ماندند. در کتب متاخر ناحيت ترک و 
خزر و چين و ماچين و تبت و شرقرا به تفاوت خاک تور و ممالک روم و روس و آلان و مغرب را خاک سرم (سلم) دانسته اند.

۱۳۸۹ آبان ۱۳, پنجشنبه

پاسخ به تحریف گران ایران ستیز: یونسکو و زبان فارسی لهجه سی و سوم زبان عربی؟!!!


خوشبختانه نوشتار پیشین مان، هزار و یک سند تاریخی در اثبات وجود زبان آذری (زبان باستان آذربایجان)، مورد استقبال و توجه میهن پرستان و حقیقت جویان این مرز و بوم قرار گرفت و در تارنماهای مختلف با بازتاب قابل توجهی روبرو گردید. اما به روال معمول، باز هم بیان واقعیات و استناد به حقایق تاریخی، به مذاق عده ای دروغ پرداز و تحریف گر خوش نیامد و این سو و آن سو دروغ های جدیدی بافتند و زوزه های بی شرمانه تری سر دادند. یکی از ترفندهای این جماعت ایران ستیز، تحقیر زبان فارسی است. آنها به خوبی دریافته اند که زبان فارسی، یکی از مهمترین عناصر پیوند اقوام و مذاهب مختلف ایرانی است و همین زبان مشترک است که کرد و لر و آذری و بلوچ و عرب و... را به هم پیوند داده است. به همین سبب از مدتها پیش، تمام تلاش خود را صرف تضعیف این پیوند مشترک کرده اند تا بلکه از این راه بتوانند به نیات شوم خود برسند و یگانگی ملت ایران را خدشه دار سازند. چه خیال باطلی!

یکی از ادعاهای مضحک تجزیه طلبان و وطن فروشان، جعل آمار سازمان جهانی یونسکو بوده است. آنان ادعا کرده اند که سازمان یونسکو طی آماری ترکی را سومین زبان با قاعده دنیا و زنده‌ای دنیا معرفی کرده و فارسی را لهجه‌ی سی و سوم عربی به حساب آورده است!!!

در حاشیه بحث هایی که پیرامون نوشتار پیشین ما در سایت های مختلف شکل گرفته بود، این ادعای مضحک چند بار دیگر از سوی پان ترکیست های شناخته شده یکی از معروف ترین سایت های اجتماعی ایران (بالاترین)، مطرح گردید. از این رو بر آن شدیم تا نوشتار جدید خود را به این موضوع اختصاص دهیم. نوشتار زیر از تارنمای آذرگشنسب برگرفته شده است که با اندکی تغییرات (و افزودن منابع جدید) در اختیار یاران آزاداندیش ما قرار می گیرد:



در چند سال اخیر، پان‌ترکیستها برای ثبات دروغهای خود پای سازمان بین الملل و یونسکو را به میان کشیده‌اند.  چنان‌که هفت‌نامه‌ی امیدزنجان، دروغی شرم‌آور به این‌ سان را چاپ نمود و پان‌ترکیستهایی مانند ماشاءالله رزمی و غیره آن را در مجلات رایاسپهر نیز گسترش دادند.

دروغ به این سان است:

«سازمان یونسکو طی آماری ترکی را سومین زبان با قاعده دنیا و زنده‌ای دنیا معرفی کرده و فارسی را لهجه‌ی سی و سوم عربی به حساب آورده است.  سازمان یونسکو سال ۱۹۹۹ میلادی را سال «دده قورقود» نامگذاری کرده است.»  این افتخار بزرگ بر ترک‌زبانان مبارک باد!

نخست باید گفت که هر سال یا چندسالی سازمان یونسکو بزرگداشت مشاهیر و آثارهای فرهنگی کشورهای گوناگون را جشن میگیرد و جشن دده‌قورقود متعلق به کشورهای ترک‌زبان بوده است و نه کل کشورهای یونسکو.  چنانکه برای نمونه جشن بزرگان ایرانی مانند ناصر خسرو و فردوسی یا زردشت جشن کشور عربستان نبوده است.  یعنی این چیز خاصی نیست و یونسکو کم و بیش هرسال جشن مشاهیر و دستاوردهای فرهنگی  کشورها(آنها که پیشنهاد بزرگداشتی را میکنند) را انجام میدهد.

اما بخش دروغین این روزنامه همان جمله‌ی نخستین آنست.  یعنی یونسکو هرگز چنین آمار و ارقام دروغینی نداده است.  برای نمونه هر زبان شناسی میداند که ما چیزی به نام “زبان ترکی” نداریم بلکه خانواده‌ی زبانهای تورکیک داریم که دوتا از این زبانها همان ترکی آذربایجانی و ترکی استانبولی است. 

با کمال اندوه ولی باید گفت که بجای اینکه مقامات فرهنگی ایران، از جمله “فرهنگستان ایران” پاسخگوی این دروغها باشند ، آنها خوابیده بودند و ناچار پان‌ترکیستها نیز در نشریات خاص خود این دروغها را گسترش دادند.  در نهایت یکی از پژوهشگران ایرانی به نام سلیم نیساری، مچ دروغ‌گویان را گرفته و موضوع را به طور نوشتاری دوجانبه با سازمان علمی و فرهنگی یونسکو در میان گذاشت.

پاسخ یونسکو هم این بود:

یونسکو-مورخ مارس ۱۳ ۲۰۰۲

در جواب نامه‌ی مورخ ۱۲ ژانویه ۲۰۰۲ که پرسیده بودید آیا یونسکو اعلامیه‌ای در مورد درجه بندی زبان‌های مهم جهان منتشر ساخته است، اشعار می‌دارد که یونسکو هرگز به صدور چنین اعلامیه‌ی غیرمنطقی مباردت نکرده است.


 بنگرید به:

جلال متینی، “دروغهای بزرگ درباره‌ی آذربایجان”، ایران‌شناسی، دوره‌ی جدید، سال ۱۶

و همچنین:

«اطلاعیه‌ی یونسکو در مورد درجه بندی زبانها»، کتاب هفته، تهران، مورخ ۲۵ اردبیهشت ۱۳۸۱٫

خوب این هم یک نمونه دیگر از دروغ‌های پان‌ترکیستها.  این جماعت هرگز به اصول راست‌گویی پایبند نبوده است و دروغ‌گویی و تحریف تاریخ و آمار همواره بخشی جدا‌ناپذیر از آرمان‌های پان‌ترکیستها بوده است.




در همین باره بخوانید:





دانلود چند مقاله ارزشمند







۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

آذربايجان و دين و زبان آن


يكي از پيچيده‌ترين مفاهيم علوم اجتماعي هويت است. شناخت دقيق اين مفهوم در پويايي جامعه نقش اساسي دارد. از اين جهت شناخت عناصر سازنده آن اهميت مي‌يابد. عناصر هويت ساز يك جامعه انساني و قوميت را، نژاد و فرهنگ (در معني عام) آن قوم تشكيل مي‌‌دهند. و هر قدر اين مشتركات عميق‌تر باشد پايايي آن جامعه بيشتر خواهد بود. از ديدگاه ريخت‌شناسي اجتماعي اگر يك گروه اجتماعي، نژاد و فرهنگ واحدي داشته باشند، يك گروه واحد محسوب مي‌شوند و نسبت آنها با گروه‌هاي اجتماعي ديگر نيز با اهميت عناصر سنجيده مي‌شود. بدين صورت كه دو يا چند گروه اجتماعي كه از يك نژاد و يك فرهنگ و يك زبان واحد برخوردار باشند، يك قوم واحد به شمار مي‌آيند. ناگفته پيداست ارتباط عناصر با وحدت قوميت ميان گروه‌هاي اجتماعي يكسان نيست بدين‌معني كه برخي از اين عناصر نسبت به برخي ديگر، نقش ثابت‌تري دارند. به عنوان مثال نقش عنصر نژادي كه از مقوله‌هاي بيولوژيكي يك گروه اجتماعي است، نسبت فرهنگ و زبان پايدارتر است و يا زبان كه خود جزيي از فرهنگ (دين، زبان، آداب و رسوم) يك قوم و پيوسته در حال تغيير و تحول است نقش بسيار اندكي در اين رابطه دارد. به عبارت ديگر، زبان فعلي يك گروه اجتماعي به عنوان يك عنصر تشكيل دهنده قوميت نمي‌تواند عامل موثر و مشخص باشد. زيرا چه بسيارند قوميت‌هاي واحد كه زبان‌هاي بسيار متفاوت و متمايز از همديگر دارند و چه بسيارند جوامع متعددي كه داراي زبان واحد هستند ولي قوميت واحدي ندارد و راه شناخت مشتركان زباني آنها تنها از طريق مطالعه و تحقيق در تاريخ زبان شناسي و ريشه‌شناسي زبان‌ها ميسر است. 
آذربايجان نيز با بيش از دو هزار و سيصد سال قدمت تاريخي، همواره يكي از مشهورترين نام‌هاي تاريخ ايران و يكي از با ارزش‌ترين موقعيت‌هاي جغرافيايي ايران و جهان است و در عرصه‌هاي مختلف تاريخي خوش درخشيده و چهره‌هاي دلپسند از خود به يادگار گذاشته است، با همين عناصر و فاكتورها، قابل بررسي و تحليل است. 
آگاهي به تاريخ اين موقعيت جغرافيايي حساس و با ارزش، همت ما را بر توجه شناخت صحيح آن چند برابر مي‌كند. نام آذربايجان در متون تاريخي به جا مانده به صورت‌هاي مختلف « اتورپاتكان1، آذربايگانن2 (آدربايگانون)، آذربايقان3، آذربادقان4، آذربايگان5، آذرباذگان6، آذربايغان7 ، آذربيجان8 و آذربايجان9 » آمده است البته غير از صورت‌هاي ياد شده به صورت‌هاي ديگري نيز ديده شده است كه اگر ناشي از تلفظ واقعي مردم آن زمان ندانيم بايد حاصل اشتباه نويسندگان و ناسخان تلقي نماييم. 10 محققان در وجه تسميه « آذربايجان» اقوال و روايت‌هاي گوناگوني ارائه مي‌دهند كه برخي از جاده صواب بسيار دور است. 11 از ميان تمام وجوه تسميه، نظر استرابون، جغرافي‌دان مشهور در قرن اول پيش از ميلاد ، دقيق‌تر مي‌نمايد ، او مي‌نويسد : چون زمان هخامنشيان سرآمد و اسكندر بر ايران دست يافت، سرداري به نام آتروپات در آذربايجان قيام كرد و سرزمين خود را از افتادن به دست مقدونيان نگهداشت و استقلالي به دست آورد و مردم نيز اين سرزمين را به نام او « اتروپاتكان» يعني منصوب به آتروپات ناميدند.12  ـ هر چند كه خود اين نام به معني « نگهبان آتش» نيز هست ـ اين گفتار مويد آن است كه آذربايجان بخشي از ماد بوده و آتروپات نيز يك اسم ايراني است ، چون در متون ايران باستان و اوستا ديده مي‌شود. بنابراين مردم آذربايجان، از شمار خانواده‌هاي بسيار قديم و اصيل ايراني هستند كه از جهت نژادي جزو خانواده‌هاي آريايي و ايراني محسوب مي‌شوند. 
آثار به جا مانده‌ي تاريخي از اين قسمت از سرزمين ايراني، گوياي اين حقيقت است كه آذربايجان چه از نظر نژادي و چه از نظر فرهنگي، همواره جزيي از پيكر ايران بوده است و اگر گذر از جاده زمان گرد و غبار تغيير و تحول ـ كه طبيعت هر پديده تاريخي است ـ بر چهره‌اش نشانده است، اما اصالت و نجابت مردمان آن به عنوان قوميت ايراني با تمام مشتركات هويت قومي واحد، در آن متجلي است. آن‌چه از  مستندات تاريخي در مورد نژاد و دين و زبان اين منطقه از ميهن ايرانيان به دست مي‌آيد، مويد همين واقعيت است كه نژاد مردم آذربايجان و دين و زبان مردم آن، همان نژاد و دين و زبان ايران باستان است. نژاد مردم اين سرزمين، همان نژاد مردم ايران و آريايي است كه مهاجرت آنها از حدود سه هزار سال پيش از ميلاد مسيح و يا قبل از آن از سرزمين  مادري خود در شمال ايران شروع شد و در آسيا و اروپا پراكنده شدند و اين مهاجرت تا قرن ششم ميلادي ادامه داشت. اين قوم كه پيش از مهاجرت، يك قوم واحد بودند، وقتي به فلات ايران رسيدند به سه دسته: پارس، پارت و ماد تقسيم شدند. 13 دسته بزرگي از اين مهاجران كه ماد ناميده مي‌شدند در شمال غرب ايران پس از غلبه بر بوميان منطقه، در شهرهاي آذربايجان، همدان، قزوين، كرمانشاه، اصفهان و تهران ساكن شدند و اين مجموعه را « ماد بزرگ» ناميدند و آذربايجان را كه بخشي از « ماد بزرگ» بود « ماد خرد» لقب دادند. همان‌گونه كه اين مهاجران نژاد واحدي بودند از زبان واحدي نيز تكلم مي‌كردند و اگر اختلافي داشتند از جهت گويش و اصطلاحات خاص منطقه‌اي بوده است نه چيز ديگر.
براي تعيين زبان مردم آذربايجان اسناد معتبر بسياري موجود است كه سابقه و قدمت وجود آن را در اين منطقه نشان مي‌دهد. 
كتاب « الفهرست» قديم‌ترين منبعي است كه زبان مردم آذربايجان در آن معرفي شده است. مولف در اين كتاب، از قول ابن مقفع، زبان مردم آذربايجان را از اقسام زبان « پهلوي» (الفهلويه)14 منسوب به پهله يا فهله ـ كه شامل پنج ولايت: ري، اصفهان، همدان، ماه ] ماد[ نهاوند و آذربايجان است ـ دانسته است. 
يعقوبي نيز در كتاب خود « آذزيه» را با عنوان صفت مردم آذربايجان معرفي كرده است. 15

ياقوت نيز در كتاب خود درباره زبان مردم آذربايجان و تبريز مي‌نويسد آنها را گويشي است كه « آذريه» گفته مي‌شود و جز خودشان كسي آن را نمي‌فهمند. 
ابن‌خردادبه در قرن چهارم در كتاب « المسالك و الممالك» زبان مردم آذربايجان، ارمنستان و اران را « فارسي» ذكر مي‌كند و بدين‌ترتيب زبان آذري را گويشي از زبان فارسي معرفي مي‌كند16  در همين جا لازم به يادآوري است كه اران و آذربايجان در همه حال تاريخ و فرهنگ مشتركي داشته‌اند و يكساني زبان اران و آذربايجان نمود ديگري از وحدت تاريخي اران و آذربايجان است كه از زمان پيدايش نام آذربايجان تا زمان فتحعلي شاه قاجار كه طبق عهدنامه گلستان در سال 1228 ‌ق از ايران جدا شده، همواره جزو خاك ايران بوده است. 
مسعودي نيز در همان قرن به تصريح، فهلوي، دري و آذري را گويش‌هاي زبان فارسي معرفي كرده است. 
بلاذري نيز در فتوح البدان (تالف 225 ‌ق) در فصل مربوط به « فتح آذربايجان» زبان آذريايجان را « فهلوي» معرفي مي‌كند.17 

غير از منابع ياد شده، كتاب‌هاي ديگري نيز وجود دارند كه زبان آذري را از جمله زبان‌هاي ايراني و از گويش‌هاي زبان فارسي مي‌دانند. 18  هم‌چنين شمس قيس رازي در كتاب ارزشمند « المعجم في معايير اشعار العجم» پس از ذكر « بحر مشاكل» كه از بحور اشعار « او منان » يا فهلويات است، پس از نقل يك قطعه شعر پهلوي مي‌گويد « و اهل همدان و زنگان19 را در نظم اين نوع از شعر دو غلط صريح افتاده است يكي آن كه20 ...» (نگاه به المعجم شود) 
اين ذكر شمس قيس مويد اين نكته است كه در عهد شمس قيس (قرن هفتم هجري) زنجان از مناطقي بود، كه به زبان پهلوي سخن مي‌گفته‌اند. و يا سخن ناصر خسرو در « سفرنامه» در تبريز قطران نام شاعري ديدم كه شعر نيك مي‌گفت ولي زبان فارسي نيكو نمي‌دانست ديوان منجيك و دقيقي و ... درباره نيك شعر گفتن و فارسي نيكو ندانستن قطران تبريزي با توجه به اين كه قطران خود لغت‌شناس بود و همچنين ديوان شعري خود را نيز به زبان مردم خود سروده است مويد ادعاهاي اين حوقل و مسعودي درباره گويش زبان مردم آذربايجان است چرا كه مشكل قطران در فهم لغات و مشكلات ديوان منجيك ترمذي و دقيقي در حقيقت اين بود كه قطران كه شاعري از شمال غرب ايران بود و زبانش آذري يا فهلوي بود اصطلاحات خاص زبان فارسي شمال شرق ايران را كه به زبان دري بود نمي‌دانست. 
دكتر مـرتضوي نيز در كتاب كم حجم ولي بسيار پـرمحتواي « زبان ديرين آذربايجان» مدارك مستند از زبان آذري يا زبان ديرين مردم آذربايجان به دست مي‌دهد و از جمله از يك غزل همام تبريزي و حدود يازده دو بيتي از شيخ صفي‌الدين اردبيلي و سه دو بيتي از اطرافيان او و سيزده دو بيتي از شمس‌الدين محمد مغربي و يك دو بيتي از ماما عصمت و يازده دو بيتي وسه غزل از كشفي و يك دو بيتي از يعقوب اردبيلي و يك دو بيتي از عبدالقادر مراغي را كه به عنوان نمونه‌هاي زبان آذري ياد مي‌كنند. 21 همچنين در دايره‌المعارف بزرگ اسلامي دو قصيده از نسخه دست‌نويس كتاب «زينه المجالس» كه به دست محمد ابن‌سراج تبريزي نوشته شده است كه در دست است ، به زبان آذري است. نمونه‌هاي ديگر كه به عنوان واژه‌هاي آذري مي‌توان از آنها ياد كرد در كتاب‌هاي مثل روضات الجنان حافظ حسين كربلايي در حاشيه نسخه‌اي از كتاب «البلغه» ابويعقوب كردي نيشابوري ذكر گرديده است. 
هم‌چنين نام خود آذربايجان كه از نام سردار ايراني « آتروپات» گرفته شده و به مرور زمان تحول پذيرفته و به شكل آذربايجان درآمده است . هم‌چنين نام شهرها، رودها، كوه‌ها، مناطق، اسامي شغل‌ها، اصطلاحات كشاورزي و دامداري و خانه‌داري و لغات و اصطلاحات بي‌شمار اين منطقه كه همه برخاسته از لغات و مفاهيم خود زبان و داراي معناست مانند:‌ مراغه، گرمادوز، گيلاندوز، گارارود، سردرود، زرين رود، گرمرود و ... همه نام‌هاي ايراني هستند كه از زبان منطقه گرفته شده و كلماتي مانند: آباد، آخور، آستانه، آستر، آش،‌ اسكنه، افسار، انگل، اوستا،‌ اياز، بابا، باج، باجه، باش، بنوره، بوران، بي‌بي، بيشه، پدو، پاكار، پايه، پردو، پنجره، پهلوان، پياله، ترش، تلخون، تيغه، جام‌، جاموش، جان، جناغ، جنگ‌، جوان، جوجه، جور، جهره، چادر، چاشت، چارگو، چير، چرك، چروك، چوزه، چيچك، خاركن، خرپشه، خزل، خشتك، خفه، خلفه، خمره، خنجر، داد، داس، دام، دانه، دچار، درد، دستنماز، دسته، دغل، دمك، دعي، رني، رنده، ريزه، ريشه، زاج، زاهو، زرشك، زنجير، سامان، سبد، رستم، سرداب، سرشته، سركه، سلگير، سله، سنجد، سوراخ، سيم، سهمان، شاباش، شاخه، شلوار، شليته، شوربا، شور، غوره، فنجان، فوته، كاهو، كچل، كدبانو، كدخدا، كدو، كلنگ، كندو، كوزه، گچ، گردكان، گرده، گشنيز، گليم، لال، لاله، لچك، لكه، لگن، ماش، ماله، ماما، مرجمك، مويز، ناپاك، ناخوش،‌ ناهار، ناودان، نردبان، نوروز، نيزه، وربان، هام، هشتاد، هلو، هونگ، يار، ياس، يشم، يكه و هم‌چنين واژه‌هايي مانند: « تيغه»، « توز» كه در گويش آذري و كردي به همان لفظ و معني است كه نشانگر قرابت زباني آنهاست مورد استفاده قرار گرفته‌اند. 
ناگفته نماند كه روي كارآمدن حكومت صفوي كه درصدد به‌وجود آوردن وحدت سياسي و مذهبي بودند به وحدت زبان آسيبي  سخت وارد آوردند و باعث رسميت يافتن زبان تركي كه پايه‌هاي آن در اواخر حكومت غزنويان و حكومت سلاجقه و ايلخانان مغول در اين منطقه ريخته شده بود شدند و رفته رفته زبان آذري كه زبان اين منطقه بود از رسميت افتاد و به عنوان لهجه‌ها در گويش‌ها به كار رفت22  مانند: زبان هرزني، خلخالي، كرينگاني و لغات و اصطلاحات تركي جاي لغات و اصطلاحات آذري را گرفت. با وجود اين زبان آذري با تركي اصيل اختلاف اساسي دارد بدين‌معني كه زبان ما براي آن‌ها و زبان آن‌ها براي مردم آذربايجان قابل فهم نيست. دكتر مرتضوي در كتاب زبان ديرين آذربايجان با ارائه شواهد متعدد از منابع و ماخذ مربوط به زبان آذربايجان عقيده دارند كه زبان كنوني آذربايجان را مي‌توان « آذري جديد» يا « تركي آذري» ناميد نه « زبان تركي».23

كوتاه سخن اين كه زبان آذربايجان شعبه‌اي از زبان ايراني بود. گويش آذري به معني گويش تركي (زبان قوم مغول) نيست. هر چند نمي‌توان ورود پاره‌اي از لغات و اصطلاحات مغولي را كه در اثر سلطه سياسي وارد زبان گرديده است انكار كرد. 24


يـادداشت‌ها

1ـ تلفظ فارسي ميانه (پهلوي)
2ـ تلفظ يوناني
3ـ تلفظ ارمني
4ـ تلفظ ارمني
5ـ تلفظ فارسي در متون كهن به عنوان مثال مي‌گويد: هر چه در ايران بزرگان آذربايگان و ري گرگان.
6ـ گاهي اين كلمه به جهت رعايت وزن ضرورت شعري به صورت « آذرآبادگان» آمده است مثال فردوسي:
همـي‌ تـاز تـا  آذرآبادگان     به جاي بزرگان و آزادگان
به يك مـاه در آذرآبادگان     ببودند شـاهان و آزادگـان
پس پشت و پيش آزادگان     بشه تيـز تـا آذرآبـادگـان
نداد آن سر پـر بها رايگان     همي تـاخت تا آذرآبادگان
7ـ تلفظ سرياني
8ـ تلفظ عربي
9ـ تلفظ عربي
10ـ تلفظ‌هايي مثل آتروپاتس، آتراپس، آكروپاتن و ... رك ، به نگاهي‌ نوين به تاريخ ديرين ترك‌هاي ايران ص 16 . هم‌چنين رك ، به دايره‌المعارف بزرگ اسلامي، ج 1، ص 5 ـ 194.
11ـ مفاتيح‌العلوم. ص 70 به نقل از آذربايجان و نهضت ادبي. ص 3/ معجم البدان. ج 1. ص 171/ تاريخ گزيده. ص / فرهنگ برهان قاطع
12ـ مرات البدان. ص 138. ج 4 / گنج دانش. ص 258
13ـ حماسه‌سرايي در ايران فصل اول ص 22/ هم‌چنين رك تاريخ ادبيات ايران. ص / تاريخ ايران.ص
14ـ الفهرست ابن‌نديم. ص 22 (فاماالفهلويه زباني است كه مردم اصفهان، ري، همدان، ماه نهاوند و آذربايجان سخن مي‌گويند.
15ـ احمد ابن ابي يعقوب البلدان، چاپ ليدن، ص 38
16ـ المسالك و الممالك. ص 192 ـ 191. «... ولسان اهل آذربايجان الفارسيه»
17ـ بلاذري احمد ابن يحيي، فتوح البلدان، ترجمه آذرتاش آذرنوش، انتشارات سروش، چاپ دوم 1364، ص 88 ـ 87
18ـ رك : نزهه‌ القلوب ص 62، 87، 63/ احسن‌ التقاسيم في‌معرفه الاقاليم ص 378 / « ولغه اهل آذربايجان فارسيه تقارب الخراساتيه».
19ـ زنجان معرب زنگان فارسي است.
20ـ المعحم في‌معاير اشعار العجم. ص
21ـ زبان ديرين آذربايجان
22ـ رك : مقاله زبان‌ها و لهجه‌هاي ايراني، دكتر احسان يار شاطر در شماره 2 و 1 سال پنجم دانشكده ادبيات تهران. ص 37. ج 1
23ـ زبان ديريان آذربايجان ص 53 ـ 63
24ـ ورود لغات بيگانه در يك زبان ، علاوه از علت دروني كه در ذات يك زبان است ، علت‌هاي بيروني عال سياسي، فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و ... است كه اختصاص به يك زبان ندارد و در تمام زبان‌ها اين امر انجام گرفته است و در هر زبان اصولا كتاب‌هاي متعددي به عنوان لغات و اصطلاحات بيگانه آن زبان وجود دارد.


برگرفته از تارنمای آذرپادگان

۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

باستان شناسی خلیج فارس: نويافته هاي باستان شناسي در بندر سيراف















نو يافته هاي باستان شناسي در بندر سيراف

بر كرانه هاي خليج فارس به فاصله تقريبي 240 كيلومتري جنوب شرقي بندر بوشهر و 380 كيلومتري بندر عباس بندر باستاني سيراف قرار گرفته اين بندر در 27 درجه و 38 دقيقه عرض شمالي 52 درجه و 20 دقيقه طول شرقي گرينويچ قرار دارد. جغرافيدانان و مورخين قرون اوليه اسلامي از جمله بلاذري ، سليمان سيرافي ، ابن حوقل ، مقدسي ، ياقوت حموي ، مسعودي و… هر يك به نوعي به توصيف سيراف پرداخته ، برخي رونق بازرگاني و گرماي شديد آن را شرح داده اند و برخي ديگر ثروت مردم و زيبايي بناهاي آثار را تشريح نموده اند. عده اي معتقدند اولين كسي كه اطلاعات مفصلي در مورد سيراف ارائه نموده استخري مي باشد. در ذيل به نوشته استخري كه از همه كامل تر است اشاره مي نماييم. وي كه در سال 346 هجري قمري مي زيسته در مورد سيراف مي نويسد : سيراف با شيراز برابري مي كند بندري است گرمسيري و خانه هاي آن را از چوب ساج وچوب هاي ديگري كه از هندوستان و زنگبار مي آوردند بنا مي كنند . واردات شهر عبارت بود از عود و عنبر و كافور و جواهر و خيزران و عاج و آبنوس و كاغذ و صندل و ديگر عطر ها و دواها كه آنها را وارد كرده و به جميع دنيا صادر مي كنند و از انواع پارچه ها و منسو جات كتاني خوب و همچنين مرواريد صادر و در آنجا خريد وفروش مي شود.
مقدسي در احسن التقاسيم ( تأليف 375 هجري قمري ) به رونق سيراف اشاره داردو در اين ارتباط مي نويسد: « سيراف قصبه اردشير خره بود و به هنگام آبادي آن آن را از بصره برتري مي دانستند زيرا كه ساختمان هايش استوار و بازارهايش پر رونق و مردمش ثروتمند و نامش بلند آواز بود و معبر چين و انبار فارس و خراسان بشمار مي رفت».
و اما سليمان سيرافي به تجارت سيراف با چين اشاره دارد وي مي نويسد: « سيرافيان ايستگاه كشتي هاي چيني و مركز تجارت چين با سرزمين هاي اسلامي است و صادرات و واردات اين سرزمين ها در سيراف متمركز مي گردد و آنچه به چين صادر مي شود نيز از اين بندر بر كشتي ها بار مي شود.
در تاريخ وصاف آمده بر عهد آل بويه سيراف شهري بزرگ و آباد و مكان گروه كثيري از علماء و محققان و بازرگانان بود در اين شهر كثرت جمعيت به حدي بود كه دكان ها و حجره ها و خانه ها را در دو سه چهار طبقه ساخته بودند گهگاه سلطان معظم ابوشجاع عضدو الدوله فنا خسرو به سيراف نزول مي فرمود و در آنجا خيمه و خرگاه بر پاي داشت.

پيشينه مطالعات باستان شناسي در بندر سيراف

بندر باستاني سيراف به دليل نام درخشاني كه در طول تاريخ داشته همواره مورد توجه بازديد كنندگان و سياحان قرار گرفته و نخستين كسي كه گزارش مفصلي در اين زمينه دارد جيمز موريه است كه بين سال هاي 9-1808 ميلادي در ايران بسر مي برده است. پس از او كاپيتن كامپورن عضو بحريه هندوستان مي باشد كه خود شخصاً در سال 1835 ميلادي بندر سيراف را ديده و درباره اين بندر مطالبي نوشته است . سرآرنولد ويلسون در سال 1911 و موسيو پزار در سال 1913 از سيراف ديداري داشته اند. اولين فصل حفاري در سيراف در فاصله ماههاي اكتبر و دسامبر 1966 به سر پرستي ديويد وايت هاوس به منظور كشف اطلاعات راجع به وضع بازرگاني و موقعيت محلي سيراف تحت نظارت قانون تحقيقات ايران شناسي انگلستان انجام گرفت و به مدت هفت فصل ادامه يافت و در اين رابطه چندين بنا حفاري و آشكار گرديد كه عبارتند از كوزه هاي سفال پزي – قصر باشكوه – مسجد جامع – بازار – كارگاه سفال سازي – كاروانسرا – گمرك و حمام .

آثار موجود در بندر سيراف

بطور كلي آثار باستاني در بندر سيراف بطور پراكنده ودر چندين نقطه از سيراف ديده مي شود كه عبارت از بخش ساحلي كه آثاري از گمرك ، حمام عمومي – بازار كوره هاي سفال پزي در بخش كوهستاني نيز به طول 6 كيلو متر و عرض 2 كيلومتر از ابتداي عراضي غرب دره لير تا حوالي جبهه شرقي در انتهاي بندر سيراف ودر راه سيراف به پرك پايان مي پذيرد. اين آثار عبارتند از : 1 – دخمه ها ومقابر دره لير 2 – در ه ليرو مقابر آن در بازوي غربي دره 3 – تل گنبد 4سد و بناهاي آبرساني در ده لير 5 – آثار بين بازوي غربي دره لير و مسجد امام حسن 6 – چاههاي آب قديمي 7 – قبور با سنگ قبر با خط كوفي 8 – آثار شرق بندر سيراف و قلعه فعلي نصوري 9 – گور منسوب به سيبويه 10 –  مسجد امام حسن 11 – خونه گوري

عمليات گمانه زني

بندر سيراف به علت شرايط جغرافيايي خود كه از يك طرف محدود به دريا و از ديگر به كوه متصل است و فاصله كوه تا دريا بسيار كم مي باشد باعث شده تا اين بندر با كمبود زمين مواجه گردد. لذا اهالي بومي منطقه با دست اندازي به آثار اقدام به ساخت و سار مي نمايند از طرف ديگر با گسترش فاز 9 و 10 پارس جنوبي بخش هاي عمده اي از اين بندر تبديل به مراكز صنعتي و پتروشيمي خواهد شد. لذا مديريت ميراث فرهنگي بوشهر در يك اقدام فوري در قالب برنامه اي اضطراري اقدام به تعيين حريم اين بندر باستاني نمود. تا از اين طريق از گسترش ساخت و ساز و تخريب آثاي موجود جلوگيري به عمل آورد. در اين راستا گروهي از باستان شناسان به سرپرستي نگارنده به مدت 50 روز ( بهمن تا اسفند 1381) اقدام به گمانه زني و عمليات تعيين حريم از ابتداي بخش ساحلي تا انتهاي بخش كوهستاني منطقه نمود كه در پايان ما به نتايج بسيار خوبي دست يافتيم. كشف مواد باستان شناسي از قبيل قطعات سفال منحصر به فرد با نقوش متنوع كه خود دليل بر تبادلات تجاري و بازرگاني اقوام مختلف مي باشد و همچينين آثار معماري از قبيل ستون هاي گچي و اتاق هاي دو طبقه و ابزار متعدد در اين عمليات به دست آمد. ما در طي اين 50 روز بيش از 30 گمانه در بخش ساحلي و كوهستاني زديم كه در همه گمانه ها به آثار از قبيل سفال معماري دست يافيتيم . اين مورخين ( استخري و ابن حوقل) به دو طبقه بودن ساختمان هاي بندر سيراف اشاره نموده اند كه ما نيز در اين برنامه به آن دست پيدار كرديم.
كشف سيستم فاضلاب شهري كه عبارت بود از لوله هاي سفالين به قطر 40 سانتيمتر و طول 50 سانتيمتر كه به صورت چفت و بست لوله هاي طويلي را تشكيل مي داد و بدينگونه فاضلاب بندر را به دريا هدايت مي كرد از ديگر مواردي بود كه در اين عمليات بدست آورديم كه در حقيقت از قديمي ترين سيستم هاي فاضلاب شهري در ايران بشمار مي رود.
قطعات گچبري مانند گل و بوته ، دندانه موشي و كتيبه هايي با كلماتي همچون لااله الا الله از ديگر مواردي هستند كه در چند گمانه بدست آورديم ما در اين برنامه علاوه بر تعيين حريم اين بندر به وسعت 5 كيلو متر در 3 كيلومتر به نتايج خوبي دست يافتيم كه انشاءالله با تجزبه و تحليل مواد بدست آمده گزارش كامل آن منتشر خواهد شد.

حميد زارعي
سرپرست هيأت باستان شناسي سيراف 

۱۳۸۹ مهر ۲۷, سه‌شنبه

هزار و یک سند تاریخی در اثبات وجود زبان آذری (زبان باستان آذربایجان)

هزاران سند تاریخی در اثبات وجود زبان آذری (زبان باستان آذربایجان) وجود دارد که نشان می دهد این زبان شاخه ای از زبان پهلوی بوده و همین امر مؤید ریشه ها و پیوندهای مشترک مردم آذربایجان با مردمان دیگر نقاط ایران است. حقیقتی تاریخی که دروغ پردازان ایران ستیز با خلق ملیت های موهوم و خیالی به کتمان آن می پردازند و درصدد تحریف تاریخ واقعی ایران زمین و ساخت تاریخی خیالی در راستای تحقق اهداف شوم تجزیه طلبانه خویش هستند.


زبان آذری: اسناد تاریخی چه می گویند؟

- مسعودي در التنبيه و الاشراف مي‌نويسد:
فالفرس أمة حد بلادها الجبال من الماهات وغيرها وآذربيجان إلى ما يلي بلاد أرمينية وأران والبيلقان إلى دربند وهو الباب والأبواب والري وطبرستن والمسقط والشابران وجرجان وابرشهر، وهي نيسابور، وهراة ومرو وغير ذلك من بلاد خراسان وسجستان وكرمان وفارس والأهواز، وما اتصل بذلك من أرض الأعاجم في هذا الوقت وكل هذه البلاد كانت مملكة واحدة ملكها ملك واحد ولسانها واحد، إلا أنهم كانوا يتباينون في شيء يسير من اللغات وذلك أن اللغة إنما تكون واحدة بأن تكون حروفها التي تكتب واحدة وتأليف حروفها تأليف واحد، وإن اختلفت بعد ذلك في سائر الأشياء الأخر كالفهلوية والدرية والآذرية وغيرها من لغات الفرس.
ترجمه: پارسيان قومي بودند كه قلم‌روشان ديار جبال بود از ماهات و غيره و آذربايجان تا مجاور ارمنيه و اران و بيلقان تا دربند كه باب و ابواب است و ري و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر كه نيشابور است و هرات و مرو و ديگر ولايت‌هاي خراسان و سيستان و كرمان و فارس و اهواز با ديگر سرزمين عجمان كه در وقت حاضر به اين ولايت‌ها پيوسته است، همه‌ي اين ولايت‌ها يك مملكت بود، پادشاه‌اش يكي بود و زبان‌اش يكي بود، فقط در بعضي كلمات تفاوت داشتند، زيرا وقتي حروفي كه زبان را بدان مي‌نويسند يكي باشد، زبان يكي است وگر چه در چيزهاي ديگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوي و دري و آذري و ديگر زبان‌هاي پارسي.

-
 كتاب «الفهرست» قديم‌ترين منبعي است كه زبان مردم آذربايجان در آن معرفي شده است. ابن نديم در الفهرست مي‌نويسد:
فأما الفهلوية فمنسوب إلى فهله اسم يقع على خمسة بلدان وهي أصفهان والري وهمدان وماه نهاوند وأذربيجان وأما الدرية فلغة مدن المدائن وبها كان يتكلم من بباب الملك وهي منسوبة إلى حاضرة الباب والغالب عليها من لغة أهل خراسان والمشرق و اللغة أهل بلخ وأما الفارسية فتكلم بها الموابدة والعلماء وأشباههم وهي لغة أهل فارس وأما الخوزية فبها كان يتكلم الملوك والأشراف في الخلوة ومواضع اللعب واللذة ومع الحاشية وأما السريانية فكان يتكلم بها أهل السواد والمكاتبة في نوع من اللغة بالسرياني فارسي
ترجمه: اما فهلوي منسوب است به فهله كه نام نهاده شده است بر پنج شهر: اصفهان و ري و همدان و ماه نهاوند و آذربايجان. و دري لغت شهرهاي مداين است و درباريان پادشاه بدان زبان سخن مي‌گفتند و منسوب است به مردم دربار و لغت اهل خراسان و مشرق و لغت مردم بلخ بر آن زبان غالب است. اما فارسي كلامي است كه موبدان و علما و مانند ايشان بدان سخن گويند و آن زبان مردم اهل فارس باشد. اما خوزي زباني است كه ملوك و اشراف در خلوت و مواضع لعب و لذت با نديمان و حاشيت خود گفت‌وگو كنند. اما سرياني آن است كه مردم سواد بدان سخن رانند.

 -
ياقوت نيز در كتاب خود درباره زبان مردم آذربايجان و تبريز مي‌نويسد آنها را گويشي است كه « آذريه» گفته مي‌شود و جز خودشان كسي آن را نمي‌فهمند.

 -
بلاذري نيز در فتوح البدان (تالیف 225ﻫ.‌ق) در فصل مربوط به «فتح آذربايجان» زبان آذريايجان را «فهلوي» معرفي مي‌كند.

-
حمزه اسپهاني (280 ـ 360 هـ . ق /893 ـ 970 م.) در كتاب «التنبيه علي حدوث التصحيف» از زبان يك ايراني نومسلمان هم‌روزگار خود به نام زردشت پور‌آذرخور معروف به ابوجعفر محمدبن موبد متوكلي، زبان مردم آذربايگان را پهلوي ياد كرده، مي‌نويسد: «ايرانيان را پنج زبان بود: پهلوي، دري، پارسي،‌خوزي، و سرياني. پهلوي زباني بود كه شاهان در نشست‌هاي خود بدان سخن مي‌گفتند و اين زبان منسوب است به پهله و پهله نام پنج شهر اسپهان و ري و همدان و ماه نهاوند و آذربايگان است (حمزه اسپهاني ص 23)
-  «سفر نامه ی کلاویخو» گنزالز کلاویخو در آغاز سده ی نهم هجری از اسپانیا به سمرقند سفر کرد و به دربار تیمور لنگ رفت. او به هر جا که می رسد به زبان آنها اشاره می کند. حتی در قرن نهم هم بیشتر ترکیه ی امروزی یونانی زبان و یا ارمن بوده اند. مهمتر اینکه وقتی به شهر خوی وارد می شود، می گوید از اینحا به بعد ایران است و زبان شان ترکی و یا یونانی نیست اما ارمن زیاد دارد. کلاویخو به تبریز میانه و زنجان هم می رود و هیچ اشاره ای به ترکی نمی کند. اما می گوید که ایل جغتای با گوسفندهای شان در اطراف شهرهای آذربایجان به دنبال چراگاه های خوب در گردش هستند. یعنی در این دوره نیز ترکان به شهرهای آذربایجان وارد نشده و هنوز به صورت کوچ نشین در آن حوالی پرسه می زدند. در دامغان آق قویونلوها را می بیند که در حال کوچ هستند. او به سمرقتد هم که می رسد می گوید بخشی از ایل جغتای در اینجا چادر زده اند.

 -
جهانگرد بغدادي ابوالقاسم محمدبن حوقل (در گذشته حدود سال 370 هـ . ق / 980 م.) در كتاب «صورة‌الارض» كه آن را به سال (331 هـ . ق / 944 م.) پرداخته است در سخن راندن از آذربايگان و آران و ارمنستان مي‌نويسد: «زبان مردم آذربايگان و زبان بيش‌تري از مردم ارمنستان فارسي و تازي است، ليك كمتر كسي به تازي سخن مي‌گويد و آنان كه به فارسي سخن گويند، به تازي نفهمند. تنها بازرگانان و زمين‌داران‌اند كه گفت‌وگو با اين زبان را نيك توانند. برخي تيره‌ها نيز اينجا و آنجا. زبان‌هاي ديگر مي‌دارند. چنان‌كه مردم ارمنستان و مردم دبيل و نخجوان و پيرامون آن‌ها، به ارمني، مردم بردعه، به آراني سخن گويند و در آن‌جا كوه مشهوري است كه «قبق» ناميده مي‌شود و زبان‌هاي گوناگون فراوان از آن كافران [منظور مسيحيان است] در پيرامون آن كوه قرار گرفته است و بيش‌تر آنان زباني واحد و مشترك دارند.»

-
پروفسور ماركوارت J.Marquart ايران‌شناس فقيد آلماني در 1901 میلادی در برلین کتابی تحت عنوان ایرانشهر چاپ كرده و اعلام جغرافيايي ايران را ريشه‌يابي نموده و درباره‌ي زبان آذربايجان تصريح كرده است که: «زبان حقيقي پهلوي، زبان آذربايجان است كه زبان اشكانيان بوده است.»


و دهها منبع تاریخی دیگر که در همه آنها از وجود زبانی بنام زبان آذری یاد شده است.

شاید از نظر دوستان گرامی ما، همه مورخان و نویسندگان فوق الذکر سرسپرده شوونیسم پان فارس! بوده اند، لیکن برای رد هرگونه شک و شبهه نگاهی هم به دیدگاه های یکی از معروف ترین پژوهشگران پان ترکیست می اندازیم، دکتر جواد هیأت:

 -
«اوغوزها (ترکمانان) که اجداد ترکان آسیای صغیر و آذربایجان و عراق و ترکمنها را تشکیل می دهند از اقوام ترک هستند و قبل از آنکه اسلام بیاورند در شمال ترکستان زندگی می کردند. اوغوزهای جدید اجداد ترک زبان ترکیه و تراکمنه را تشکیل می دهند و از قرن 13 به بعد، یعنی بعد از مهاجرت به غرب و آمیزش با سایر ترکان (قبچاق، ایغور) و مغولها و اهالی محلی، لهجه های ترکی آناطولی (آناتولی) و آذربایجانی و ترکمنی را به وجود آوردند... از قرن دهم میلادی اوغوزهای ناحیه سیحون اسلام آوردند و از قرن یازدهم به طرف ایران و آسیای صغیر سرازیر شدند... در سال 1035 میلادی قسمتی از اوغوزها به خراسان آمدند و بعد ازجنگ و جدال بالاخره خراسان را از غزنویان گرفتند و دولت سلاجقه را تشکیل دادند.»
پس بنا به اعتراف این نویسنده پان ترک، تا سده یازدهم میلادی ترک ها در ایران نبوده اند (و اگر هم بوده اند جمعیت شان قابل ذکر نبوده است) و لذا امکان ندارد آذربایجان از بدو پیدایش ترک زبان بوده باشد! بلکه ترک ها چندین سده پس از اسلام توانستند به آذربایجان رخنه کنند.

همچنین نگاهی می اندازیم به فرازهايي از کتاب «تاریخ آتورپاتکان» اثر اقرار علي اوف، عضو هيات علمي آکادمي علوم جمهوري آذربايجان در باکو. پروفسور اقرار علي‌اوف از دانشمندان برجسته تـاريخ‌شناسي و زبان‌شناسي جمهوري آذربايجان است كه تحقیقات فراوانی در گستره شوروي سابق و كشورهايي مانند ايـران و تركيه انجام داده و منزلت علمی وی بر همگان روشن است. ایشان در این باره می نویسد:
-
 «با وجود آنکه تا حال نشانه اي از زبان ماديان آتورپاتكان دوره هاي باستان به دست نيامده است (ما تنها يك نوشته به زبان ارمني در دوران بعد از قدرت هخامنشينان در «سن کله» نزديك زنجان داريم که شهادت می دهد در آتورپاتكان و کشورهاي همسايه، حتي ارمنيان از آن استفاده مي کرده اند. اما علاوه بر اين، ما می توانيم با تكيه بر پايه هاي استوار، تصديق کنيم که آنچه که زبان ماديان ميانه آتورپاتكان به شمار مي رود بي شك زبان ايرانيست که به طور وسيع، گسترده بود. در اين باره نه تنها به گونه اي نسبتا خوب فرهنگ نامگذاري آذربايجان در آغاز عصر ميانه، که آن را مي توان متعلق به دوره هاي باستاني نيز دانست، گواهي مي دهد هم چنين اسناد ديگر نيز وجود دارد.»
مولفان عرب در برابر ديگر زبانها و لهجه ها که در عصر ميانه در آذربايجان غربي معمول بودند، زبان هاي آذري (azari)، پهلوي (fahlavi)و فارسي (iuqat-i furs) را نام مي برند. درباره اين زبان ابن حوقل، ياقوت بلاذري و مولفان ديگر عرب نیز گزارش داده اند.

در رابطه با تاریخ هم، تاریخ ورود ترکان به ایران و ترک زبان شدن آذربایجان بر همه عالم بجز ترک گرایان متعصب امروز روشن است.
اينها نميتوانند يک سند از زبان ترکي پيش از ايلخانيان از آذربايجان نشانی کنند که مورد تأیید دانشمندان باشد و ناچار ادعاهاي بي پايه ای مطرح ميکنند تا شايد از راه جعل تاريخ و تشويش افکار عمومي، ريشه ايراني آذربايجان را کتمان کنند.
اما در مقابل، می توان نمونه های بی شماری از کتیبه ها و آتشکده ها و... در مناطق مختلف آذربایجان ذکر کرد که همگی نشان دهنده ریشه ایرانی مردم آذربایجان و وجود زبان آذری در این مناطق دارد.
حتي يک سند به زبان ترکي در همه جهان به قدمت کتيبه پهلوي مشکين شهر وجود ندارد (کتیبه ای که بر روی آن به زبان پهلوی نوشته شده است)؛ حتي يک سند بر چرم، کتاب، پوست، کتيبه.. از زبان ترکي آذربايجان پيش از ايلخانيان وجود ندارد.